داستان صوتی شهید طیب حاج رضایی

عکس شهید طیب حاج رضایی با کیفیت بالا ( فول اچ دی – FHD )

شهید طیب حاج رضایی - عکس شهید طیب حاج رضایی با کیفیت بالا فول اچ دی 1920x1080

صداپیشگان :

علی حاجی پور – علیرضا عبدی – محمد هادی نعمتی – احسان شادمانی – امیر حسن مومنی نژاد – امیر مهدی اقبال – خانم میرزایی

قسمت اول

میقات مدیاشهید طیب حاج رضایی

قسمت دوم

شهید طیب حاج رضایی - عکس شهید طیب حاج رضایی با کیفیت بالا فول اچ دی 1920x1080
میقات مدیاشهید طیب حاج رضایی

بخشی از متن داستان صوتی شهید طیب حاج رضایی

راوی : طیب لات بود. لات که چه عرض کنم، گنده لات تهران بود. یه تهران که هیچی حتی حکومت پهلوی هم ازش حساب می برد.

اصلا طیب و دار و دستش بودن که توو وقایع 28 مرداد 1332 شاه رو به ایران برگردوندن. یه طرف کار طیب بود، طرف دیگه هم شعبان جعفری معروف به شعبون بی مخ.

طیب با همه لات بازی ها و اشتباهاتش یه عادت خوب داشت. از اول محرم همه چی رو می ذاشت کنار. پیرهن مشکی شو می پوشید، ریشش رو نمی زد

روزهای عاشورا و تاسوعا کفش هم نمی پوشید و پا برهنه راه می رفت، حتی آب هم نمی خورد .

وضع مالی طیب خیلی خوب بود. کل بازار میوه تهران دستش بود. چند دهنه حجره داشت و خلاصه پولش از پارو بالا می رفت.

واسه ی همین خوب خرج هیئتشون می کرد. بزرگترین دسته ی عزاداری دسته طیب بود.

بالای صد تا دیگ غذا درست می کردند و می دادن دست خلق الله

وقتی از طیب پرسیدن تو رو چه به امام حسین؟ اینطوری جواب داد :

شهید طیب حاج رضایی :

چند سال پیش وقتی توو بیمارستان بیژن بستری بودم، خونریزی داخلی کردم.

اونجا باس می مردم.

همون شب توو عالم بی هوشی یه سیدی رو دیدم. بهم گفت : دو روز دیگه محرم شروع میشه. پاشو برو هیئت رو راه بنداز طیب.

وقتی به هوش اومدم دیگه از مریضی خبری نبود. حتی دکترها مونده بودن من چه جوری خوب شدم.

اینه که نوکری من در خونه مولا بی حکمت نیست. نمک گیر حسین شدم

رضا :  طیب خان بچه ها میگن توبه کردی، دوا خوری رو گذاشتی کنار! یعنی دیگه مشروب نمی خوری؟!

شهید طیب :

از تو چه پنهون داش رضا، چند باری توبه کردم، اما شیکستم. این دفعه آخری خود آقا اومد به خوابم. بهم گفت : طیب بسه دیگه … بسه دیگه …

راوی : خانواده طیب می گفتن : بعد از اون طیب دیگه لب به مشروب نزد.

طیب توسط حاج مهدی عراقی با امام خمینی و کلامش آشنا شد. اون به حدی تغییر کرد که حتی از انقلابی ها و بعضی از یاران امام هم جلو زد.

شب عاشورای سال 1342 طبق معمول هر سال دسته عزاداری طیب راه افتاد. دسته ای که بیشترین تعداد علامت رو داشت.

اما نکته تکان دهنده این که به تمام علامت ها عکس امام خمینی چسبیده بود. اونم در زمانی که حتی بردن اسم امام جرم محسوب می شد.

خیلی زود سر و کله اتومبیل های دربار پیدا شد.

***

(وسط دسته عزاداری روز عاشورا)

مامور ساواک : طیب خان سلام

شهید طیب : علیک

مامور ساواک : طیب خان این کاری که کردی درست نیست. این عکس ها رو بردار

شهید طیب : بر ندارم چی؟!

مامور ساواک : طیب اسد الله علم نخست وزیر توو اون ماشین کنار خیابون نشسته. موضوع جدیه چرا متوجه نیستی؟! عکسها رو برنداری بدجوری میشه ها!!

شهید طیب حاج رضایی : ببین پرویزی، واسه من اصلا مهم نیست کی توو اون ماشین نشسته. عکسها رم بر نمی دارم. هر چی می خواد بشه بشه

مامور ساواک : طیب عکسها رو بردار این دستور شخص نخست وزیره. دارم بهت می گم، بد میشه براتون

شهید طیب حاج رضایی :

نه مثل اینکه تو حرف حساب سرت نمی شه. یه بار گفتی جوابتم گرفتی.

حالا برو توو همون ماشین پیش اربابت.

به اربابتم بگو. بگو طیب گفت عکسها رو بر نمی دارم. می خوام بد بشه اصلا. برو اینجا وانستا

{ ادامه ماجرا را در فایل صوتی بشنوید. }

زندگی نامه شهید طیب حاج رضایی )

(خرید کتاب دیجیتالی شهید طیب حاج رضایی ، زندگینامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی طیب حاج رضایی از طاقچه)

مطالب مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید