صداپیشگان :
علی حاجی پور – علیرضا عبدی – محمد جواد نعمتی – حسین علی مددی
– مگه خبریه
من هر روز ساعت 9 میام و ازتون گزارش می خوام. ببین همدانی ، باید دستت به جاده آسفالته خرمشهر بخوره. هر وقت دستت به جاده بخوره، این بخش از ماموریت تموم شده.
– خداییش کار سختیه. ولی ان شاء الله انجامش می دیم …
***
– حسین جان، 14 کیلومتر راه رفتیم. بچه ها پاهاشون زخمی شده ، یکم استراحت کنیم …
– نمیشه ، هنوز توو مواضع دشمنیم ، ممکنه اسیر بشیم. پاشین راه بیفتین، پاشین …
***
کجایین بابا حسین ، چقدر دیر اومدید؟
– کار گره خورد. مجبور شدیم چند بار مسیر رو عوض کنیم …
شهید باقری : امشب باید دوباره ادامه بدید.
– پای بچه ها زخمی شده، خونابه داره …
شهید باقری : بچه ها رو همین جا ردیف می کنیم. برو یه سوزن بیار خونابه ها رو تخلیه کنیم . بعد پانسمان می کنیم و شبونه برید شناسایی …
– حسن مطمئنی که این کار شدنیه؟ آخه با پای پانسمان شده میشه رفت شناسایی؟!
باید بشه. خرمشهر دست دشمنه همدانی می فهمی؟! خاک این مملکت زیر چکمه های دشمنه. پانسمان کنین راه بیفتین …
– چشم های باقری از بی خوابی سرخ شده بود ، رنگش هم پریده بود. تقریبا تمام شبانه روز داشت کار می کرد تا دشمن رو از خاک مون بیرون کنه. خودش با همون خسته گی پای تک تک بچه ها رو پانسمان کرد.
نیرو ها وقتی دیدن فرمانده شون چطوری داره تر و خشکشون می کنه، اون شب کاری کردن کارستون. دستشونو زدن به جاده آسفالته خرمشهر …
{ ادامه ماجرا را در فایل صوتی بشنوید. }