صداپیشگان :
علی حاجی پور – علیرضا عبدی – امیر مهدی اقبال – احسان شادمانی – محمد هادی نعمتی
راوی : توی دوکوهه آموزش می دیدیم. بیشتر شب ها خشم شب می زدند تا ما رو برای شرکت در عملیات آماده کنند.
ضد هوایی چسبیده بود به ساختمون گردان. یدفعه نیمه های شب مثل اژدها نعره می کشید و شلیک میکرد.
یعنی هر کی گیج و منگ دنبال پوتین و لباس هاش می گشت که تا قبل از شماره سه از خوابگاه خارج بشه.
– بشمار یک … بشمار دو … بدو بینم … بشمار سه …
***
راوی : محمود بداغی فرمانده گروهانمون بود. هیچ وقت اجازه نمی داد بچه ها از حالت عملیاتی خارج بشن.
من و احمد که سن کمی داشتیم کمک آر پی جی زن بودیم. بهمون خبر دادن که عملیات نزدیکه.
رفتیم آبادان و بین نخلستان های نزدیک رودخونه الوند اردو زدیم.
گردان غواص های خط شکن هم از راه رسیدن. عملیات رو توی شرایط غیر ممکن و غیر قابل پیش بینی در حالی شروع کردیم، که موج های رودخانه خروشان اروند به ده متر می رسید.
غواص ها حرکت کردند و خط دشمن شکست. عملیات والفجر هشت شروع شد.
راوی : ما سوار قایق های تندرو شدیم و مرحله دوم عملیات استارت خورد. وارد منطقه فاو شدیم.
– احمد، به بچه ها بگو باید دونه دونه سنگر های دشمن پاکسازی بشه؛ همونجا هم مستقر بشید.
چشم، الان پاکسازی رو شروع می کنیم
***
بچه ها، همین جا بمونید تا دستور برسه
– نمردیم و پامون به خارج از کشور هم باز شد
— بچه ها آقا سلیمانی گفتن حواستون باشه، چون الان سر و کله هواپیماهای عراقی پیدا می شه.
ماسکهای شیمیایی تون آماده باشه.
راوی : هنوز صبح نشده بود، که سر و کله هواپیماهای عراقی پیدا شد.
– بچه ها شیمیایی زدن…. شیمیاییه ….
بچه ها، یه جا جمع نشین؛ پخش بشین …
{ ادامه ماجرا را در فایل صوتی بشنوید. }
